loading...
نساجیران
داودی بازدید : 12 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

صنعت نساجی در ایران

در مرکز صنعت نساجی ایران، اصفهان  با هشت کارخانه و ۵۳۷۲ کارگر  قرار داشت. بعد از آن یزد با دو کارخانه و ۱۰۷۴ کارگر و کرمان  با ۶۹۶ کارگر وجود داشت.

صنایع جوراب بافی، پشم تمیز کنی، پنبه و دیگر صنایع مرتبط، قابلیتها و نیروی کار خود را گسترش دادند. در دهه ی ۱۹۳۰، ۳۲ کارخانه ی کوچک جوراب بافی  با ۱۵۸۴ کارگر و ۱۲ کارخانه ی کوچک پشم تمیز کنی  با ۲۲۵ کارگر وجود داشت. بیشتر صنایع کتان که در اوایل قرن ۲۰ به موفقیت رسیدند در خراسان قطب اصلی تولید پنبه قرار داشتند.  در سال ۱۹۳۱ ایران همچنان ۲۶ کارخانه نساجی داشت و به طور میانگین در هر کدام ۲۵ نفر مشغول فعالیت بودند.  در سال ۱۹۴۰  کارخانه های کتان به ۷۶ با تعداد ۱۵۰۰ کارگر گسترش یافت و شرکت های خصوصی بر روی این صنعت متمرکز شدند.  در سال ۱۹۴۰  کارخانه های مدرن نساجی بالغ بر ۲۴۵۰۰ کارگر داشتند در حالی که ۲۰ سال قبل این تعداد به حدود ۱۰۰۰ نفر می رسید.  در سال ۱۹۴۸ این کارخانه ها همچنان در حال فعالیت بودند.  ۲۶ کارخانه ی پنبه بافی بالغ بر ۱۸۸۰۰۰ دوک و ۱۰۸۰۰ تن خروجی در هر سال داشتند.  در ان زمان تجهیزات کارخانه های نساجی به تعمیر و یا جانشینی نیاز داشتند. و تولیدات آنها همچنان پائین بود. در نتیجه قطعه های صنعت جوراب بافی و پنبه همانند دیگر صنایع وابسته وارد شد. در سال ۱۹۴۹ بیش از ۵۵ درصد تولید داخلی صنعت نساجی  توسط handlooms انجام پذیرفت که تنها ۴۰ درصد  از تقاضای ملی را جوابگو بود.  در همان زمان handlooms قادر به رقابت با واردات نبود در نتیجه این شرایط تاثیری منفی بر روی فعالیت ۱۲۰ هزار کارگر داشت.  بعد از جنگ جهانی دوم ، دولت فهمید که نیاز به نوسازی و جایگزینی کارخانه های قدیمی را و  گسترش صنعت نساجی دارد. بنابراین به صورت عمومی و خصوصی بر روی این صنعت سرمایه گذاری کردند.  هزینه ی تولیدات این شرکتها بسیار بالا بود و دلیل آن بالا بودن هزینه ها، عدم تعمیر و نگه داری، تجهیزات قدیمی، مدیریت ضعیف و در نتیجه بهره وری پائین بود.

www.نساجیران.com

داودی بازدید : 12 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)


تاريخچه صنعت نساجي




بافتن و دوختن تن پوش از جمله نيازهاي نخستين بشر بوده است، ولي اين که در چه زماني تن پوش گياهي و سود جستن از پوست نباتات و حيوانات براي پوشش بدن، به صورت تن پوش پارچه اي درآمده و بشر پيروز به فراگرفتن فن بافندگي شده است به درستي روشن نيست. در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشان هاي زندگي بشر، نشانه ها و ابزارهايي از فن بافندگي به دست آمده که مي رساند از چندين هزار سال پيش، تيره هاي ايران باستان، با فن ريسندگي و بافندگي آشنايي داشته اند.
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است.»
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است.»
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.

 

 

www.نساجیران.com

داودی بازدید : 11 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

هرودت مورخ معروف يونانى از نساجى ايران در ادوار قبل از ميلاد سخن گفته است. اولين نشانه‌ها از وجود پارچه‌هاى بافته شده در ايران، متعلق به ۴۰۰۰ سال ق.م است؛ که در حفريات شوش بدست آمده است. همچنين بخشى از يک وسيلهٔ مخصوص ريسندگى در تپه حصار متعلق به ۳۰۰۰ سال ق.م کشف شده که مى‌تواند نشانه‌اى از تکامل ريسندگى در آن دوران باشد. پس از آن يعنى در حدود ۲۵۰۰ تا ۲۷۰۰ ق.م بافندگى کاملاً معمول بوده و پارچه‌هاى مرغوبى از پشم گوسفند و موى بز و يا با رشته‌‌هاى طلا و نقره بافته شده است. از روى نمونه‌هاى سنگتراشى باقى‌مانده از دورهٔ مادها، مشخص مى‌شود که نساجى در اين دوران کاملاً مرسوم بوده است.

 

در دوران هخامنشي، نساجى ايران در زمينه بافت پارچه‌هاى پشمى نرم و لطيف بوده؛ همينطور از پارچه‌هاى زرى در اين اوان ياد شده که براى لباس و سراپرده بکار مى‌رفته و معروف بوده است.

 

از دورهٔ اشکانى به‌جز چند نمونهٔ اندک که منسوب به اين دوران است، چيز مهمى باقى نمانده است.

 

در دوره ساساني، صنعت پارچه‌بافى از صنايع مهم ايرانيان بوده؛ گفته مى‌شود که هنرى بسيار زيبا و نفيس بود که حتى بيرق امپراتورى روم از آن تهيه مى‌شد و پارچه‌هاى ابريشمى چين را نيز به شدت تحت تأثير خود قرار داده در دوره ساسانى فن بافندگى در اوج عظمت خود قرار داشته و پارچه‌هاى ابريشمى که از اين دوران به ما رسيده، اشکال و رسم‌هاى تزئينى شامل مجموعه‌هاى دواير و اشکال هندسى و تصاوير حيوانات و پرندگان و يا سواران در حال شکار را در معرض ديد قرار مى‌دهد.

 

در دورهٔ اسلامى و اوايل آن صنعت نساجى متأثر از هنر بافندگى ساسانى است و از نظر تکنيک تغييرى حاصل نشده و تنها نقوش و طرح‌ها تغيير کرده‌اند.

 

در فاصلهٔ قرن دوم تا چهارم هـ . ق بافندگى و نساجى در ايران رشد بيشترى داشته و در موزهٔ صنايع اسلامى قاهره، نمونه‌هايى از آثار نساجى اين دوران نگهدارى مى‌شود که متعلق به مرو و نيشابور است.

 

در دورهٔ امويان و عباسيان بافت پارچه‌هاى زربفت و ابريشم معمول بوده است. از تفاوت نقوش اين دوره با پارچه‌هاى ساساني، استفاده از خط در حاشيه پارچه‌هاى عصر اسلامى است که از جنس پشم يا ابريشم است.

 

بعضى محققين معتقدند که صنعت نساجى در زمان سلجوقيان به درجه کمال خود رسيده است. شکل‌هاى تزئينى روى پارچه در اين دوره تغييرات زيادى کرد. در عين حال در اين دوره تأثير سبک‌هاى چينى آغاز شد که طرح‌هاى دقيق گياهى و جانورى روى پارچه‌هاى حرير نقش بست. از نمونه‌هاى اين دوران، پارچه ابريشمى سبک و نازکى است که روى آن طرح حيوانات و خطوط کوفى بسيار عالى نقش شده و رنگ‌هاى بکار رفته در آن عبارتند از: سبز و سفيد بر زمينهٔ طلايى و قرمز تيره و قهوه‌اي.

 

در دورهٔ سلجوقى شهر رى از شاخص‌ترين مراکز پارچه‌‌بافى در ايرا ن بود؛ اين صنعت در دوران سلجوقى از نظر بافندگي، ابتکار انواع نقشه، و نيز زيبايى رنگ به بالاترين درجه رسيده بود. از مراکز ديگر نساجى در اين دوران، يزد، کاشان و تبريز بوده است.

 

در دو قرن هفتم و هشتم هجرى (دوره مغول)، بخاطر افزايش ورود کالاهاى چين و گسترش تجارت ايران و چين و بعد حملات مغول و آمدن عده زيادى از بافندگان چينى به ايران، تأثير سبک‌ها و روش‌هاى تزئينى چين بر صنعت نساجى ايران رو به افزايش نهاد. بر اثر تقاضا براى اجناس چيني، نساجان ايران نيز از اين سبک تقليد کردند. وجود طرح‌‌هايى از اژدها، و ساير حيوانات افسانه‌اي، گل لوتوس و ابرهاى چيني، که مختص پارچه‌هاى چينى بود، و در پارچه‌هاى ايران به وفور بکار رفت، نشانهٔ اين تأثير است. از مراکز مهم بافندگى در اين دوران، هرات، نيشابور، مرو و تبريز بوده‌اند. منسوجات دورهٔ مغولي، داراى رنگ‌هاى مطبوع و ملايمى بوده است.

 

در دورهٔ تيموريان شهرهاى يزد، اصفهان، کاشان و تبريز، منسوجات خود را به اطراف و اکناف عالم اسلام صادر کردند. پارچه‌بافى در دورهٔ تيموريان، گام بزرگى در راه رسيدن به تکامل برداشت.

 

دورهٔ صفوى عصر طلايى براى نساجى و بافندگى ايران بشمار مى‌آيد. پارچه‌هاى دورهٔ صفويه در تمام تاريخ نساجى جهان نظير ندارد. طرح اين پارچه‌ها بسيار متنوع است. پارچه‌هاى ابريشمى و کتاني، ديبا، مخمل و اطلس با زيباترين رنگ‌ها به بازارهاى اروپا و روسيه صادر مى‌شد. در بسيارى از اين پارچه‌هاى مجلل، صحنه‌هايى از شاهنامه و وقايع داستان‌هاى شعراى ديگر، مناظر باغ و شکار گنجانده شده است. رايج‌ترين پارچه‌هاى اين دوران، نوعى پارچهٔ ابريشمى است بنام ”تافته“ که بافت اصفهان و ابيانه است. پارچه‌هاى چندلايى در دورهٔ صفويه مهم‌ترين بخش صنعت بافندگى يزد است. پارچه‌هاى چندلايى با چند تار و چند پود در کاشان نيز به‌چشم مى‌خورد که رويه‌اى صاف و يکنواخت دارند و بافت اغلب آنها اُريب است. مخمل‌هاى دوره صفويه از نظر ظرافت نقوش و هماهنگى کامل رنگ‌ها بى‌نظيرند. و هنوز در تاريخ پارچه‌بافى کسى نتوانسته محصولاتى به اين زيبايي، و از جهت فنى بى‌نقص بسازد. کارخانه‌هاى ايران در دوره صفويه بهترين انواع ديبا و مخمل را که گاه با رشته‌هاى نقره تزئين مى‌شده، بافته‌اند. همچنين پارچه‌هاى نفيس ترمه در شهرهاى يزد و کرمان بافته شده است.

 

در تزئينات پارچه از موضوعات جشن‌ها و حيوانات و درخت سرو و نارون و يا شاهزادگان در شکارگاه، نيز استفاده مى‌شده است. مهمترين مراکز نساجى در اين دوران، شهرهاى تبريز، اصفهان، کاشان، رشت، مشهد، هرات، قم، ساوه، اردستان، شيروان و سلطانيه بودند.

 

پارچه‌هاى چاپ قلمکار در فاصلهٔ قرون ۱۱ و ۱۲ هـ . ق توليد مى‌شد. در اين زمان که پايتخت اصفهان بود، اين شهر خود يکى از مراکز توليد پارچه چاپ قلمکار بود و به شهرت فراوانى دست يافت.

 

در فاصلهٔ قرون ۱۲ تا ۱۴ هـ . ق و نيز دوران معاصر، هنر نساجى رونق خود را از دست داد و از تعداد بافندگان کاسته شد. و بافت پارچه‌هاى نفيس تنها در مراکز اندکي، بخصوص در مناطق روستايى و عشايرى صورت مى‌گيرد.

 

در حال حاضر مراکز مهم توليد پارچه‌هاى دستباف ايران، يزد، خراسان، مازندران، گيلان، خوزستان و گلستان مى‌باشد. بافت مخمل و زرى در تهران در مراکز ميراث فرهنگى و در کاشان و نيز هنرستان هنرهاى زيباى اصفهان انجام مى‌شود. ترمه‌بافى نيز به‌شکل محدودى در کرمان و يزد انجام مى‌شود.

www.نساجیران.com

داودی بازدید : 12 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)
افت و خیز های صنعت نساجی در ایران

 

صنعت نساجی شامل تمام مراحل تولید الیاف ، تبدیل الیاف به نخ، تبدیل نخ به پارچه و همچنین شامل فرآیندهای تکمیلی انجام شده بر روی پارچه مانند رنگرزی و چاپ می‌شود. اگرچه صنعت نساجی در ابتدا تنها محدود به تولید نخ بود ولی به مرور زمان همه انواع پوشاک را شامل شد. این صنعت در کشورهای مختلف جهان رونق دارد و در ایران پس از صنعت نفت، بزرگ ترین صنعت محسوب می شود.

تاریخچه صنعت نساجی در ایران جدا از افسانه های ملی  دارای شواهد و قراینی است که بیانگر  آن است که صنعت نساجی در حدود ۳۰۰۰سال قبل از میلاد مسیح در ایران شروع شده و نشانه های مربوط در  کاوش های باستان شناسی در شوش به دست آمده است. تا قبل از مغولان نساجی همیشه یکی از صنایع پر رونق ایران بوده وبه علت پر مصرف بودنش در همه ادوار تلاش شده است . کشور ما در زمینه تولید پارچه  خود کفا بوده است  و افزون بر این اسناد ومدارکی موجود است که  ثابت می کند که مقطعه ایی از تاریخ منسوجات ایرانی جنبه صادراتی قوی هم داشته و قدرتمندان از هر وسیله ای بهره می گرفتند تا صنعت نساجی را رونق بخشند .

پس از حمله مغولان به ایران؛ همپای تغییرات متعددی که در زندگی ایرانیان به وجود آمد به دلیل آن که مغولان خراج گذار دولت چین شمالی بودند و اصرار به رواج کالا های چینی در متصرفات خود داشتند منسوجات چینی در ایران رایج شد.به دلیل تنوع رنگ و ارزان بودن قیمت پارچه های چینی مصرف کنندگان استقبال خوبی از آن ها به عمل اوردند.تولید کنندگان داخلی نیز به جای آن که به بهبود کیفیت تولیدات محصولات خود بپردازند شروع به پایین اوردن قیمت تولیدات خود کردند تا بتوانند از نظر قیمت با بازار آن ها به رقابت بپردازند و عده ای نیز خواسته یا نا خواسته از گردونه تولید ورقابت خارج شدند.پس از به قدرت رسیدن صفویان با وجودی که تلاش هی گسترده ای برای احیای صنعت نساجی شد.اما به دلیل تغییر روحیه مصرف تولیدات بیشتر به پارچه های گران قیمت نظیر زری،مخمل و پارچه های ابریشمی گران قیمت منحصر شد و کماکان باتوجه به تلاشی که دولت صفویه در جهت گسترش تجارت خارجی داشت پارچه های ارزا قیمت مورد نیاز طبقات عادی اجتماع توسط بازرگانان خارجی از کشورهای دیگر وارد می شد.

در سال های بعد از سقوط دولت صفویه،کریم خان زند هنگام فرمانروایی خود به فکر احیای صنایع بومی وسنتی کشور ،ازجمله نساجی افتاد و در این رابطه کوشید تا بر خلاف پیشینیان خود که عادت به لباس های تجملی داشتند لباس های بسیار ساده بپوشد .در دوران بعد از کریمخان زند که امیرکبیر پای بر عرصه مدیریت کشور نهاد ،برحسب معاهده تجارتی که با سایر کشورها بسته شده بود از ورود  اجناس آنها به ایران جلوگیری نکرد.ولی در عین حال جنس خارجی را مردود می دانست و متاع ولباس مملکت خود را برتن می کرد.

قبل از امیرکبیر،لباس سربازها از ماهوت انگلیسی تهیه می شد ولی برای تعالی رشد و توسعه داخلی دستور داد که لباس نظامیان از چوفای پشمین مازندران تهیه شود. در زمان امیرکبیر شال های دستی کرمانی به قدری عالی بافته می شد که با شال های کشمیری رقابت می کرد.در ان زمان سردوشی های نظامیان را از اتریش می آوردند،که یک روز یک سردوش زیبا توسط یک خانم به نام بانو خورشید دوخته شد به قصر امیر رسد و ایشان آن را پسندیدند و آن را مورد نشویق قرار دادند واعلام کردند که امتیاز تهیه سردوش را به مدت۵سال به این خانم واگذار نمایند.

وی دستور داد برای او کارگاه و ابزار کار ایجاد شود و شاگردان زیاد در خدمت او بگمارند تا سردوشی های مورد نیاز ارتش را تهیه کند.در زمینه نساجی کارهای بسیاربزرگی انجام داد که از آن جمله ایجاد صنایع نوین در ایران بوده است در زمینه نساجی یک کارخانه بزرگ نخریسی و یک کارخانه بزرگ چلواربافی در تهران و چند کارخانه حریر بافی در کاشان و یک کارخانه ریسندگی در ساری راه انداری نمود.

زمانی که سیدداوود جان برای استخدام تعدادی معلم به اتریش رفته بود،خطاب به وی نامه ای نوشت:ماهوت زیاد به مصرف لباس های ایرانی می رسد ولازم است که ماهوتسازی را از اهالی اینجا یاد بگیرند تا این صنعت در ایران نیز مستحکم شود و جایگاه خودش را پیدا کند.لذا۲نفرماهوت ساز بسیار ماهر که ماهوت بسیار خوب بسازند معرفی شوند و نمونه ای نیز از اسباب و الات کارخانه ماهوت سازی را با خود بیاورند که اینجا ساخته شده و مشغول ماهوت سازی می شوند .

امیر در این دوران دستور داد به جای شال کشمیری که سود حاصله به جیب دیگران عاید می شود شالی ببافند که منصوب به امیر نمایند واهل کرمان شالی بافتند که قیمت آن به طاقه ای یکصدوشصت تومان رسید و طاقه شال معمول ومتداول چیزی درحدود سی یا چهل تومان قیمت داشت.

زمامداری امیرکبیر بسیار اندک وکوتاه بود،که این مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام ماند بلکه آن چه رشنه بود نیز پنبه شد .چرا که بعد از رحلت امیرکبیر دیگر به آن ترتیب کار نمی کردند وشال نمی بافتند. این مساله باعث شد که سیل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازیر شود و برای آن که  حداقل توانسته باشند حمایتی از صنعت نساجی داخلی داشته باشند،در جلسه مجلس شورای ملی طرحی اریه شد که در آن کارمندان دولت موظف شدند هر چه برای لباس خود تهیه می نمایند از منسوجات و مصنوعات داخلی و وطنی باشد. در مساعی این طرح استفاده از منسوجات داخلی برای دوخت لباس نظامیان کارکنان شهرداری و دانش اموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد این طرح طی سال های متمادی و تاسال۱۳۳۷نیز ضعف وقوت داشت اما پس از سال۱۳۴۲حمایت از صنایع داخلی به طور کل به دست فراموشی سپرده شد .

 اگرچه تلاش ها و کوشش هایی در این رابطه به عمل آمد  مثلا از دادن شعار« ایرانی جنس ایرانی بخر »  و بر سرزبان ها انداختن آن .  اما حرکت ها همه  حالتی فرمایشی و مقطعی داشت و آن چنان که لازم بود از  پیگیر ی لازم  به عمل نیامد.  بنا براین نتایج محسوسی از این طرح به دست نیامد.

اولین کارخانه در زمینه نساجی پشمی با حمایت دولت و همکاری بخش خصوصی در سال۱۳۰۴تاسیس گردید.متعاقب ان شهرهای یزد،کرمان وکاشان و استانهای خراسان،مازندران،گیلان . اذربایجان نیز دارای کارخانجات مختلف صنعتی نساجی شدند. قبل از جنگ جهانی دوم حدود۴کارخانه نساجی در رشته های مختلف پنبه،پشم،ابریشم وکنف در کشور مشغول به فعالیت بودند که تولید آن ها به حدود ۶۰میلیون متر در سال می رسید.از مجموعه کارخانجات این دوره ۴واحد با سرمایه دولت تاسیس گردیده بود.انگیزه اصلی این کار،صنعتی کردن کشور و گسترش صنایع نساجی و ترغیب و تشویق سرمایه داران بخش خصوصی به فعالیت جهت ایجاد واحدهای ریسندگی و بافندگی در این دوره بود .رشد صنایع نساجی در سال های ۱۳۲۰تا۱۳۳۲به اوج خودش رسید و به همین جهت پارچه های خارجی در بازار ایران جولانگاهی یافتند.و ارز فراوانی را از مرز خارج کردند .

صنعت نساجی در دوران جنگ جهانی دوم با شکلات عدیده ای روبرو بود. از قبیل فرسودگی ماشین آلات ،کمبود قطعات یدکی،عدم امکان ورود لوازم یدکی و مواد اولیه مورد نیاز ،مسایل کارگران وغیره از عمده این مشکلات بود ‍؛با این که درآمدهای سر شاری عاید صاحبان کارخانه ها می گردید ،اما سرمایه گذاری و اصلاح وتوسعه لازم در این صنعت به عمل نیامد. علی رغم مشکلاتی که از لحاظ کاهش منابع ارزی و سرمایه های عمومی در طول برنامه عمرانی اول متوجه صنایع نساجی شد و بخش خصوصی پابپای اقدامات درست به ترمیم نقایص و اصلاح ماشین الات پرداخت،تا جایی که وضع کارخانه های موجود با یک تغییر و تحول اساسی روبرو گردید و کارخانه های نساجی پنبه ای از۳۰واحدبه۴۱واحد و  تعداد دوک های ریسندگی و ماشین های بافندگی به ترتیب تا ۳۳۵۸۴و۴۴۳۷واحد افزایش یافت.

قبل اجرای برنامه عمرانی اول در کشور ، کارخانه های دولتی پارچه بافی که در سطح کشور مشغول به فعالیت بودند عبارت بودند از:کارخانه نساجی بهشهر،کارخانه حریر چالوس،کارخانه گونی بافی قایمشهر وکارخانه نساجی قایمشهر( شاهی سابق )  .قبل از انقلاب به دنبال بررسی هایی که صورت گرفت کارخانه چیت سازی تهران نیز با سرمایه دولت و با ظرفیتی معادل ۱۰۰۰۰دوک ریسندگی و۳۰۴دستگاه ماشین بافندگی تاسیس شد و به این ترتیب تعدادکارخانه های دولتی به ۵ واحد رسید این مساله در طول اجدای برنامه اول بود.در برنامه عمرانی دوم قبل از انقلاب با دیگر توسعه صنایع نساجی مورد توجه قرار گرفت.

در آغاز این برنامه که در سال۱۳۳۴بود اعتباری به مبلغ ۳میلیارد ریال به این منظور اختصاص داده شد.از محل این اعتبار نوسازی کارخانجات نساجی بهشهر و قایمشهر انجام گردید و تولید ۲واحد نامبرده به این ترتیب از ۵میلیون متر و۱۷میلیون متربه۲۴میلیون متر و۳۰میلیون متر در سال افزایش یافت و متعاقب آن  این اقدام با سرمایه گذاری مجدد حجم منسوجات تولیدی کارخانه چیت تهران نیز از۵میلیون متر به۳۶میلیون متر رسید و کارخانه جدیدی با ظرفیت ۲۵میلیون متر تولید سالیانه در قایمشهر تاسیس شد.کارخانه گونی بافی دیگری نیز با ظزفیت تولید ۷میلیون متر در همدان تاسیس گردید.در پایان برنامه دوم مذکور جمعا ۷۵کارخانه بافندگی پنبه ،الیاف مصنوعی ،پشم ،ابریشم و کنف در نقاط مختلف کشور موجود بود. لیکن همه انها در طول برنامه کار فعالیت نداشتند به این معنی که گروهی تعطیل و گروهی نیز با ظرفیت جزیی مشغول به کار بوده اند .

در پایان برنامه دوم بحث تولید در مقایسه با ابتدای برنامه به میزا ن قابل توجه ای افزایش یافت.یعنی تولید پارچه های نخی از ۶۲میلیون متر تولید محصولات کنفی از ۲۰۰۰هزار تن به دو برابر رسید .از سال ۱۳۱۴به بعد تولید منسوجات پشمی ونخی سیر صعودی داشت.  تا آن جا که در سال ۱۳۴۵ایران از ورود پارچه های نخی بی نیاز شد. در همین سال دو سوم پارچه های پشمی و پتوی مورد نیاز مردم از طریق منابع داخلی و یک سوم بقیه از خارج تامین گردید.

در سال۱۳۴۸جمعا ۱۱کارخانه با سرمایه ای معادل ۸/۱۴۴۵میلیون ریال ایجاد گردید که از این مبلق ۵/۹۳۳میلیون ریال صرف تهیه ماشین آلات شدونیز تعداد ۸۲۶نفردر واحدهای مذکور اشتغال یافتند.طی این سال ها ۶۲کارخانه بزرگ نخی و۱۵کارخانه پشم بافی در نقاط مختلف کشور ،  تمام وقت فعال بودند .تعداد خیلی زیادی نیز واحد های نساجی نخی وپشمی کوچک بودند که در کشور فعالیت داشتند که بیشترآن ها  در اصفهان و تهران و یزد استقرار داشتند.

از مهمترین نکات دیگر در این دوره آموزش کارگران شاغل و ایجاد مدارس حرفه ای و دانشکده های مخصوص این رشته که در مورد دوم دانشکده صنعتی امیر کبیر (پلی تکنیک تهران) را باید  در شمار مهم ترین مرکز آموزش صنایع نساجی به خصوص رنگرزی به حساب آورد.

این سیر پیشرفت در صنعت بافندگی و پارچه بافی نشانگر آن است که ایرانیان دانش و آگاهی های خویش را در بافندگی، رفته رفته به فرزندان خویش می آموختند و آن اندازه پیشرفت کرده بودند که گونه هایی از این پارچه ها را به انگیزه بسیار خوب بودن و زیبایی ویژه به خود، در کشورهای همسایه و سرزمین های دیگر، خریداران بسیار داشته است.

ایرانیان در روزگار باستان، بیشتر پارچه های مورد نیاز خانواده را در خانه می ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ریسندگی و بافندگی داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نیاز خانواده را خود تهیه می کردند و کمتر زنی بوده است که از ریسندگی و بافندگی سررشته نداشته باشد.

طی سالیان گذشته صنعت نساجی ایران دارای فراز و نشیب های بسیاری بوده است در این میان سلائق، نظرات و نسخه های مختلفی که از سوی مسئولین سازمان های ذیربط نه تنها برای صنعت نساجی، بلکه برای مجموعه صنعت ایران پیچیده می شد نه تنها از بار معضلات و مشکلات به وجود آمده نکاسته  بلکه روزبه روز بر این مشکلات افزود. صنعت نساجی و دلسوزان و کارآفرینان آن تنها نیازمند به رسمیت شناخته شدن خود در استراتژی های صنعتی و تأثیرگذاری مؤثر در سرنوشت صنعت خود هستند.  وضع ماده واحده های مقطعی و تصویب لوایح و طرح هائی مانند طرح رفع موانع تولید یا کاهش تعرفه ها و عوارض یا مشوق های صادراتی (که گاهاً عملیاتی هم نمی شوند) اگرچه تاحدی به صورت مسکن دردها را التیام می بخشد اما مشکل اصلی صنعت گران این مرز و بوم را حل نخواهد کرد. مهندس محمد مروج  رئیس هئیت مدیره انجمن صنایع نساجی ایران می گوید ؛

متأسفانه به دلیل حجم غیرقابل تصور واردات سال های تأسف باری را برای صنعت نساجی ترسیم می کنم، برای مثال عملاً واحدهای پتوبافی دچار بحران های شدیدی شده اند. صنعت نساجی از ابتدای انقلاب تاکنون فراز و نشیب های زیادی داشته است و فکر می کنم این دوران را بایستی با صبر و تحمل بگذرانیم زیرا به تدریج اداره کنندگان دولت و مدیران تصمیم گیرنده متوجه یک سری موارد از جمله مسئله مفید بودن و ضروری بودن صنعت نساجی می شوند .

اگر در این مسئله خصوص سازی و اصل ۴۴ را هم در نظر بگیریم، خصوصی سازی عملاً برای صنعت نساجی اتفاق افتاده است، اما به دلیل به کارگیری روش های غلط، واحدهای خصوصی شده و ملی شده به روزی افتاده اند که از وضعیت آن برخی ازا واحدهای بزرگ به افراد ناآگاه از صنعت واگذار شده که طی مدت کوتاهی آن واحد را تعطیل کرده و به فروش املاک و مستغلات آن پرداخته اند و برای برخی دیگر نیز دولت و متصدیان امر به اندازه مشخص است مشکل ایجاد کرده و ایجاد مزاحمت نموده اند که اشخاص دارای صلاحیت نیز عطای آن واحد را به لقایش بخشیده اند و مجبور به باز پس دادن آن شده اند. آرزو می کنم این اتفاق برای سایر صنایع رخ ندهد. البته قرار است طی اجرای اصل ۴۴ دخالت دولت کاهش یابد اما به عنوان یک صنعت گر و کسی که در جریان تغییرات هستم، فکر نمی کنم که دخالت دولت کم شود.

مشابه این اتفاقات در اروپای شرقی و کشورهائی مانند چکسلواکی، لهستان و ... رخ داده است اما پس از گذشت سال های ۱۹۹۰ ـ ۱۹۹۱ تا امروز موفقیتی در این کشورها مشاهده نمی شود. شاید عاقلانه ترین راهی که به نظر می رسد راهی است که مهندس خاموشی ـ رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران ـ پیشنهاد و آن را اجرائی نمود. وی اظهار داشت: ما به واحدهای بزرگی که تصمیم دارند خصوصی شوند کاری نداریم ما یک بخش خصوصی مناسبی مثلاً در عرصه فولاد، پتروشیمی و ... را در حد توان بخش خصوصی ایران که آن قدر کوچک شده که توان شرکت در هیچ یک از مزایده ها را ندارد، راه اندازی می کنیم. مهندس خاموشی شرکتی راه اندازی کرد و در آینده فعالیت خود را آغاز خواهد نمود، ظاهراً یک واحد فولادسازی، یک واحد تولید بنزین از گاز و یک نیروگاه را در بر می گیرد. این اتفاق عملاً در بخش نساجی هم رخ داده است یعنی دیگر واحد بزرگ خصوصی نشده در اختیار نداریم اگر هم داشته باشیم تعداد آن انگشت شمار است که تردیدی ندارم با وضعیت موجود کمتر از یک سال دیگر تعطیل خواهند شد.

حتی مواردی وجود دارد مانند نساجی خوی که کسی که این واحد را خریداری نموده آن قدر مشکلات و مسائل برایش به وجود آورده اند که آن را پس خواهد داد، نمونه هائی از این قبیل زیاد است، واحدهائی که افتخار نساجی ایران بودند مانند ریسندگی کاشان که کیفیت کالای تولیدی آن همیشه زبانزد بود و کالاهائی که ریسندگی کاشان عرضه می نمود در بازار به عنوان مرغوب ترین کالاهای وارداتی فروخته می شد، اما امروز به وضعیتی رسیده که هر ۴ـ۳ ماه یک بار کارگران آن اعتصاب می کنند.

در حال حاضر تکلیف واحدهای بزرگ ملی شده صنعت نساجی روشن است اما از یک دید دیگر جای امیدواری است کارخانه های بزرگ متوقف شده اند اما ماشین آلات به اشکال مختلف وارد سایر واحدهای کوچک تولیدی در شهرهائی مانند کاشان، سمنان و ... شده که هنوز هم به فعالیت ادامه می دهند. به نظرم عملاً بخش خصوصی صنعت نساجی نشان می دهد که بخش خصوصی در هر صنعت دیگر توانمندی و قابلیت موفقیت را دارد.

اگر هنوز از صنعت نساجی، کارخانجاتی باقی مانده است به دلیل حضور بخش خصوصی می باشد (علی رغم تمام جفاهائی که به بخش خصوصی وارد شده است و بی توجهی هائی که از سوی وزارتخانه های ذیربط دیده ایم)

در حقیقت می توان گفت نساجی یک صنعت فراموش شده بود گرچه حالا سرپرست وزارت صنایع و معادن قول همکاری و مساعدت داده اند و حتی فکر می کنیم در طول ۳ـ۲ سال اخیر افرادی وارد عرصه صنعت نساجی می شوند که شناختی از آنان نداریم مثلاً واحد بزرگ و توانمندی که در اردبیل راه اندازی شده، سرمایه گذاری در آن صورت گرفته که میزان آن در تصور هیچ یک از ما نمی گنجد بیش از ۱۰۰میلیون یورو است. امیدوارم مسائل و مشکلات موجود اگر کوتاه مدت هستند، سپری شوند و دوباره بتوانیم به روزهای اوج دست یابیم.

طبق آمار ۱۰ سال گذشته در مورد سرمایه گذاری خصوصی، سرمایه گذاری صورت گرفته در صنعت نساجی بالاترین رقم را به خود اختصاص می دهد، پس صنعت نساجی زنده و فعال است و صنعتگرانی علاقه مند و مشتاق دارد. در حال حاضر نرخ بهره بانکی کاهش یافته است و این امر قطعاً برای صنعت نساجی مطلوب است اما وقتی قیمت هایمان را با قیمت های جهانی مقایسه می کنیم متوجه می شویم که رقابتی نیستند. این هم به دلیل نرخ نابرابر ارز با ریال در داخل است به نحوی که طی چند سال گذشته نرخ دلار از افزایش ناچیزی برخوردار بوده اما تورم در داخل سال به سال افزایش چشمگیری می یابد که این موضوع موجب افزایش قیمت تمام شده کالاهای داخلی در مقایسه با کالاهای بین المللی شده و توان رقابت واحدهای تولیدی را از بین می برد. در گذشته صادرات صورت گرفته در تمام صنایع از جمله نساجی، راه حل بسیار منطقی داشت و بر طبق آن اگر کالائی صادر می شد، دولت ارز صادراتی را با قیمت بالاتری از صادرکننده خریداری می کرد.

ما معتقدیم به صادرکننده به اندازه مابه التفاوت تورم داخل و خارج کشور باید کمک شود. زمانی که دلیل ثابت بودن نرخ ارز را می پرسیم، اظهار می شود اگر نرخ ارز را تغییر دهیم آسیب های جدی به اقتصاد و صنعت کشور وارد خواهد شد این گفته صحیح است اما چنین مشکلی راه حل دارد، راه حل رژیم گذشته این بود که ارز ۷تومانی را از ما به قیمت ۱۲تومان خریداری می کردند، چنین امری به اقتصاد و صنعت آسیبی وارد نمی کرد و صنعتگر با مشکلی مواجه نمی شد.

ببینید، کشورهائی مانند ترکیه، پاکستان و ... که ذخایر نفتی در اختیار ندارند مجبورند کار و تلاش کنند اما یکی از مشکلات ما این است که عادت به کار کردن نداریم ضمن این که می دانید علی رغم تمام دستمزدهائی هم که پرداخت می شود، زندگی کارگر هم نه تنها تأمین نیست بلکه فاجعه آمیز هم هست زیرا کارگر هم تحت تأثیر تورم می باشد.

تورم را هر صنعتی باید برای خود جداگانه محاسبه کند، زمانی که تورم نساجی را محاسبه می کنیم اعداد و ارقام به دست آمده به مراتب بالاتر از ۲۵درصد است. پتروشیمی که مواد اولیه مورد نیاز ما را تأمین می کند قیمت محصولات خود را از ابتدای سال چند بار تغییر داده است، دستمزدها عملاً ۲۲ درصد افزایش پیدا کرده است در نتیجه صنعت نساجی کشور براثر هوشمندی سرمایه گذاران به سمت تولید محصولاتی رفته که در آن دستمزد کمترین اثر را دارد.

وقتی شرایط خاصی بر قانون کار حکم فرما می شود، کارگر مرتب به کارخانه تحمیل می گردد و نمی توان با وی به تعامل پرداخت، تولیدکننده مجبور می شود به سراغ صنعتی برود که نیازمند کارگر کمتری است. در واقع کاملاً برخلاف اصل مهمی به نام اشتغال زائی می باشد که مملکت به آن نیاز مبرمی دارد.

ما در صنعت نساجی به دنبال تولید فرش ماشینی، موکت، الیاف مصنوعی و ... رفته ایم که وقتی نقش دستمزد را در آنها محاسبه می کنید، کمترین میزان را به خود اختصاص می دهند. در حال حاضر پوشاک ما هنوز صنعتی نشده است در واقع پوشاک ما را واحدهای زیرپله ای تولید می کنند. یکی از دلایل این موضوع این است که قوانین ما سرمایه گذار و تولیدکننده را خودبه خود به سمتی پیش می برند که صنعتی را انتخاب کنند که نیاز به نیروی کار کمتری داشته باشد. براساس همین قوانین غلط است که برخی افراد سودجو تمایل به قاچاق اجناس موردنیازی می کنند که صنعتگران در آن رشته ها تمایل زیادی به سرمایه گذاری ندارند.

به عنوان مثال جمعیت کشور ۷۰میلیون نفر است و اگر فرض کنیم که هر فرد سالانه به ۲۰متر پارچه برای پوشاک و لوازم زندگی خود احتیاج داشته باشد، نیاز سالانه ما یک میلیارد و چهارصد میلیون متر خواهد بود در حال حاضر ۷۰۰میلیون متر تولید داخلی است و مابقی به صورت قاچاق وارد کشور می شود. بیش از ۵۰درصد پوشاک مورد استفاده مردم از قاچاق چمدانی و به وسیله ۲میلیون نفر مسافر یا قاچاق به صورت کانتینری می باشد. به نظرم قاچاق با کنترل شدید مرزها و گذاشتن پلیس سر هر مرز از بین نمی رود. قاچاق مسئله اقتصادی است و مبارزه اقتصادی را هم می طلبد. با تغییر سیستم ها و قوانین غلط می توان این مبارزه اقتصادی را به نحوی ترتیب داد که با افزایش تولید داخلی، افراد سودجو کمترین منافع را در قاچاق کالاهای مختلف به داخل کشور داشته باشند. بسترها و فضاهای مناسب تولید در ایران به نحوی است که عملاً تولید در ایران مقرون به صرفه نیست. به عنوان مثال اگر در ترکیه هزینه هر واحد کالای تولیدی یک دلار باشد، هزینه تولیدکننده ایرانی یک دلار و ۳۷سنت است.

فرض کنید یک تولیدکننده و یک قاچاقچی امروز در یک شرایط مساوی به فعالیت می پردازند، به دلیل شرایط نابرابر ارزی و تورم مختلف در کشورها، یکسال بعد یک دلار هزینه یک واردکننده یا یک قاچاقچی همان یک دلار و بلکه رقم کمتری است اما یک دلار هزینه تولیدکننده ایرانی، ۲۵۰درصد افزایش یافته است!! و سال به سال فاصله تولیدکننده با قاچاقچی بیشتر می شود. در حال حاضر بسیاری از واحدهای صادراتی دیگر نمی توانند به صادرات محصولات خود ادامه دهند و به دلیل افزایش قیمت ها در داخل و عدم توانائی در رقابت با سایر رقباء تولیدکنندگان داخلی به اجبار و به دلیل افزایش سرسام آور هزینه های تولید داخلی، مؤدبانه سفارش خریداران ثابت خارجی خود را قبول نمی کنند و در واقع امر صادرات با چالش های لاینحلی روبه رو شده است.

مثال دیگری در خصوص موانع تولید و عدم وجود شرایط رقابتی بازگو می کنم. هر تولیدکننده باید با سپری شدن زمان قادر به خرید ماشین آلات مدرن نساجی باشد تا در بازار باقی بماند. اغلب شنیده اید که صنعت نساجی به دلیل استهلاک ماشین آلات وضعیت خوبی ندارد اما چرا از ماشین آلات کهنه استفاده می شود؟ وقتی ماشینی خریداری می شود و در دفاتر ثبت می شود باید توانائی این را داشته باشیم که استهلاک ماشین را محاسبه کنیم و مثلاً پس از ۸ سال اقدام به خرید یک ماشین دیگر نمائیم. حال فرض کنید ماشینی را به ارزش یک میلیون تومان خریده ایم به دلیل شرایط تورمی داخلی در هر سال، سال آینده قیمتش متفاوت خواهد بود. طبق قانون مالیاتی، ماشنی که امسال یک میلیون تومان خریده ایم قیمت سال آینده آن براساس تورم داخلی اگر یک میلیون و ۲۰۰هزار تومان شود و خریدار این قیمت را در دفاتر مالی خود یک میلیون و ۲۰۰هزار تومان اعلام کند، قانون مالیاتی ما این میزان اختلاف را سود خریدار در نظر می گیرد و مالیات آن را کسر می کند در حالی که این رقم صرفاً به دلیل در نظر گرفتن استهلاک ماشین و تورم داخلی افزایش یافته است. بنابراین تولیدکنندگان به دلیل این که باید به نرخ استهلاک ماشین آلات خود مالیات بپردازند و براساس شرایط نابرابر نرخ ارز در طول زمان استهلاک ماشین آلات جدید تعویض کنند. متأسفانه اساس قوانین ما برای تولید و صنعت پایه ریزی نشده است.

مسئله دیگر، فرهنگ کار ماست. اکثر کارگران ایرانی توان کار کردن بیش از ۱۲ ساعت را ندارند و اکثراً پس از ۱۲ ساعت فعالیت بیمار می شوند! شاید این امر به دلیل سوءتغذیه آنان می باشد. در ادبیات ما کار کردن را متعلق به چهارپایان و بولدوزر می دانند!! اغلب فارغ التحصیلان ما به دنبال استخدام در نهادهای دولتی هستند اما در ترکیه دانشجویان در سال آخر تحصیل به دنبال راه اندازی یک کسب و کار برای خود هستند. از سوی دیگر به دلیل فضای فرهنگی منفی که برای سرمایه گذاران در ایران به وجود آمده ما مجبوریم داشته های خود را پنهان نمائیم، در حالی که در کشوری مانند انگلیس همه تلاش می کنند نامشان در فهرست ثروتمندان قرار بگیرد اما در ایران افراد متمول آن قدر ناله و شکایت دارند که باید مبلغی هم به آنها جهت رضای خدا پرداخت!!!

بنابراین فکر می کنم بهتر است ابتدا مزیت نسبی را تعریف کنیم. کشور به دلیل این که قادر به تولید پنبه است و آب و هوا در نقاط مختلف جغرافیائی برای صنعت نساجی مساعد می باشد، در این صنعت دارای مزیت نسبی است. مزیت نسبی تا زمانی که میدان رقابت ایجاد نشده به وجود نخواهد آمد، به نظرم از معنای مزیت نسبی برداشت نادرستی داریم.

واقعیت این است که هیچ یک از مسئولین و وزیران ما یک کارگاه ۵نفری را اداره نکرده اند، واحدهای بزرگ را به عنوان مدیر دولتی اداره کرده اند و حقوق ماهیانه هم دریافت کرده و حداکثر در صورت بروز مشکل استعفا داده اند. اما در یک کارگاه پارچه بافی باید سر ماه حقوق کارگران، اقساط بانک، بیمه های اجتماعی و ... پرداخت شود. مدیر دولتی نمی تواند مشکلات و مسائلی را که مدیر بخش خصوصی با آن مواجه است را درک نماید. بنابراین  یک مسئول باید برای رفع مشکلات و موانع تولید به جای بازی با واژه ها، به دنبال مسائل و مشکلات واقعی صنعت از طریق مشورت با دست اندرکاران صنایع مختلف باشند و نظرات آنان را به طور واقعی و نه صوری مدنظر قرار دهند.

البته طی سالیان گذشته بخش خصوصی به قدری ضعیف شده که مطلقاً از بنیه مالی کافی برای تصدی بنگاه های بزرگ دولتی برخوردار نیست اما از لحاظ مدیریتی توان اداره این واحدها را دارد کما این که در گذشته نیز بسیاری از واحدهای بزرگ بخش خصوصی توسط مدیران و متخصصین همین کشور اداره شده اند. معتقدم اگر مسائل را به صورت زیربنائی حل کنیم و فضای کسب و کار مناسب و رقابتی را برای بقای صنعت ایران به وجود آوریم مدیران فعلی مدیریت توانمندی اعمال خواهند کرد و لزومی ندارد میان مدیر دولتی و مدیر خصوصی خط کشی شود. تنها در یک سیستم صحیح می توان مدیریت صحیح و بهینه اعمال نمود. در فضائی که قوانین آن براساس تولید و رقابت پایه ریزی شده باشد مدیران لایق و توانمند به خوبی توانائی اداره واحدهای بزرگ و کوچک را دارند چراکه از لحاظ نیروی انسانی از جایگاه نسبتاً مطلوبی برخوردار هستیم. این که مدیر یک کارخانه را در سهام آن واحد سهیم کنیم خواهید دید همین مدیر نه چندان توانمند آن قدر انگیزه پیدا می کند که وضعیت واحد را در جهت مثبت دگرگون می نماید. اگر به مدیر دولتی فرصت داده شود و وی در منافع واحد سهیم شود به اندازه مدیران بخش خصوصی توانمند خواهد بود.

در کشور به دلیل عدم اطمینان هائی که وجود داشته به روی صنعت خانوادگی تکیه کرده ایم در صنعت خانوادگی هم افراد تصور می کنند فرزندانشان بهترین افراد جهت اداره واحدهایشان هستند در حالی که این تفکر چندان صحیح نیست و می توان یک مدیریت و سیستمی به وجود آورد که خانوادگی نباشد. مسئله دیگر این است که پنهان کاری در تمام جامعه ما رواج دارد و مادام که فضای کسب و کار به صورتی که هست ادامه یابد، کنسرسیوم هم شامل همان محدودیت ها و مشکلاتی است که واحدها دارند شاید کمی هم بیشتر مخصوصاً پنهان کاری عاملی است که مانع همفکری و همدلی که در کنسرسیوم فوق العاده ضروری است، می شود.

www.نساجیران.com

 

داودی بازدید : 12 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

 

صنعت نساجی تا کنون قدمتی 10000 ساله دارد. انسانهای نخستین اولین نساج های روی زمین بودند آنها با پوشش گیاهان طبیعی اولین لباسها و تن پوشها را برای خود ساختند. انسانها به تدریج پیشرفت نموده و از پوست حیوانات و جانوران برای پوشش بدن خود استفاده نموده اند. انسانهای نخستین به این فکر افتادند که میتوان با تلفیقی از پوششهای گیاهی و جانوری برای خود لباس تهیه نمایند. به مرور لباسهای بافته شده گیاهی با استفاده از گیاهان میله ای جایگزین پوشش های تلفیقی شد. سپس کنف شناسایی و قابلیت های آن شناخته شد. ابتدا گیاه کنف با همان شکل طبیعی خود درپوششها بکار می رفت. اما به مرور گیاه کنف تجزیه و به رشته ها و تار و پود های مجزا تبدیل و از این تار و پود ها در بافت لباسها استفاده شده است.

 در فلات ایران نیز صنعت نساجی قدمتی دیرینه دارد. کشف آثاری چون چنبر های دوک از جنس گل رس و یا سنگ در قسمتهایی از کاشان نشانه وجود و قدمت دیرینه این صنعت در ایران باستان است. مادها اولین قومی بودند که در ایران اقدام به تهیه لباسهای قومی و سنتی نمودند و در واقع متولی صنعت نساجی در ایران شدند. آنها با ابزار سنتی اقدام به تهیه پارچه های علفی، پوستی، پشمی، که از نظر جنس و مواد اولیه بسیار مقاوم بود نمودند. مادها در بافندگی، از پشم، کتان، و دیگر الیاف گیاهی استفاده نموده و علاوه بر ریسندگی و ساختن نخ با مالیدن پشم نمد های بسیار خوبـی ساختند و از آن در لباس، زیر انداز، پـوشش اســـبان و ستوران استفاده نمودند. نمــونه این لباسها و زیر انداز ها بر نقشهای تخت جمشید فراوان است.

پیشرفت این صنعت با گوناگونی رنگها وارد مرحله ای تازه شد. پارچه های گوناگون با رنگهای مختلف و از جنسهای خشن و نرم ساخته شد. با به وجود آمدن بازار و گسترش آن در کشورهای همسایه، جاده ابریشم، و تجارت ملتها، صنعت ریسندگی و بافندگی ایران قانونمند و شکل سازمانی و تازه ای به خود گرفت و سلیقه ها و فرهنگ های دیگر ملل نیز وارد این صنعت شد. ریسندگی و بافندگی جزئی از فرهنگ ایران زمین شد. تا جائیکه که تقریباً بافندگی پارچه، فرش، و دوزندگی لباسهای اعضاء خانواده جزئی از شخصیت زن ایرانی بوده است.

با ورود هنر از طریق زنان به صنعت بافندگی و ریسندگی آموزش نیز وارد این عرصه شد. به شکلی که واژه " اوستا و شاگرد " مرسوم شده و همه سعی در کسب مقام "اوستا کاری " در این حرفه را داشتند. این سعی و تلاش موجبات رشد این صنعت را فراهم آورد.

اوستاکاران با آموزش های مختلف، نخ ها، تار ها، پود ها، گره ها و ساخت رنگهای مختلف گیاهی و صنعتی کار گاههایی دایر نمودند و به مرور بازار سنتی نساجی ایران پدیدار گشت. بازار قماش یزد، قماش اصفهان، قماش تهران، قماش تبریز و غیره به وجود آمد. و پارچه های چیت، چلوار،

متقال، مخمل، ماهوت، کریشه، آغبانو، زربافت، کشمیر بافته شد.

در سالهای 1850 تا 1860 با انقلاب صنــعتی در اروپا و ورود ماشین آلات به تـولید، این حرفه نیز از روشهای دستی و سنتی به روشهای مکانیکی تغییر نمود و با استفاده از ماشین آلات ریسندگی و بافندگی کارخانجات جدید ساخته شد. تولیدات انبوه آغاز و پارچه ها متنوع و گوناگون جهت مصارف مختلف تولید شد.

در این میان پارچه های صنعتی نیز تولید و به بازار آمد. لباس کار کارخانجات تولیدی، لباسهای نظامی، لباسهای بیمارستانی، لباسهای خدماتی، لباس فرم موسسات ، شرکتها، ادارات، هتل ها، لباس های مشاغل خاص، لباسهای نسوز، لباسهای ضد آب و ضد مواد شیمیایی خاص از گروه پارچه های صــــنعتی می باشد.

www.نساجیران.com

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 183